در صف‌های تزریق واکسن چه می‌گذرد؟

به مرجع تخصصی پزشکی خوش آمدید.

در صف‌های تزریق واکسن چه می‌گذرد؟

۲,۸۰۶ بازديد

در صف‌های تزریق واکسن چه می‌گذرد؟ https://hydoc.ir/در-صف‌های-تزریق-واکسن-چه-می‌گذرد؟/ https://hydoc.ir/در-صف‌های-تزریق-واکسن-چه-می‌گذرد؟/#respond سلام دکتر Wed, 07 Jul 2021 17:29:20 0000 رسانه سلامت و دانش برنامه رژیم لیمویی تزریق چه دانلود برنامه لیمویی در رژیم غذایی لیمویی سایت لیمویی صفهای لیمویی سایت میگذرد واکسن واکسن کرونا واکسیناسیون سالمندان واکسیناسیون کرونا https://hydoc.ir/?p=8170

“ما همه شایعات ناشنوایی را که در هنگام واکسیناسیون نشنیده بودیم ، شنیدیم. پیرمردی احساس بدی داشت. رفتار خوبی با او نداشت.” حتی افسری که نام را نوشت ، عصبانی شد و لیست اسامی را پاره کرد. “این داستان همراهان یک پیرمرد است که برای گرفتن واکسن ویروس کرونا به یک مرکز واکسیناسیون مراجعه کرده …

منبع: مجله پزشکی سلام دکتر
در صف‌های تزریق واکسن چه می‌گذرد؟

“ما همه شایعات ناشنوایی را که در هنگام واکسیناسیون نشنیده بودیم ، شنیدیم. پیرمردی احساس بدی داشت. رفتار خوبی با او نداشت.” حتی افسری که نام را نوشت ، عصبانی شد و لیست اسامی را پاره کرد. “این داستان همراهان یک پیرمرد است که برای گرفتن واکسن ویروس کرونا به یک مرکز واکسیناسیون مراجعه کرده است.

به گزارش سلام دکتر ، اخیراً فیلم هایی از ایمن سازی ویروس کرونا و درمان سالمندان در خطوط تزریق در شبکه های اجتماعی منتشر شده است که جای نگرانی است. این فیلم ها و درگیری ها بار دیگر این واقعیت را آشکار کرده است که اگرچه مقامات بارها و بارها گفته اند که جمعیت ایران در حال پیر شدن است اما هیچ برنامه ای برای احترام به افراد مسن و نحوه برخورد با آنها وجود ندارد و هیچ فرهنگی غیر از تبلیغات محدود و مسری نیست. هیچ چیز خاصی در آن وجود ندارد. به نظر می رسد موضوع واکسیناسیون و شرایط دشوار امروز بیش از سایرین در زندگی سالمندان تأثیر دارد. آنچه در طی فرآیند تزریق واکسن کرونا اتفاق می افتد:

“برای تزریق دوز دوم واکسن ، ابتدا به یک فروشگاه ایرانی رفتیم که همه چیز خوب بود زیرا همه چیز مرتب بود و همه چیز کنترل شده بود ، اما از آنجا که دوز اول را در آنجا دریافت نکردیم ، کار ما خوب پیش نرفت و ما مجبور شدیم به آنجا برویم که مرزبانان رفتند. در آنجا آنها کارت ملیا را جمع کردند و به نوبت نام ها را صدا زدند. هیچ سایه و جایی نبود ، و همه پیرمردها در گوشه ای سایه جمع شدند. آنها که به عنوان یک خانواده آمده بودند در ماشین نشسته بودند.. ما مامانو را ساعت 8 صبح بردیم و او در یک ساعت و نیم واکسینه شد. لحظه ای تصور کنید که در دنیای کارمی ارل غرق شده اید. مادرم پس از واکسیناسیون زخم های سه تخت خود را عمیق تر کرد زیرا آنجا. از ساعت هفت تا یک بعد از ظهر. او همچنین پوشک داشت و رطوبت زخم هایش کثیف بود. “پیرمردی که به نظر بچه نمی رسد می تواند برود و گوشه جاشوا را تغییر دهد.”

این مصاحبه با یک مرد مسن است که به سلام دکتر گفت: “می دانید؟ اطمینان خاطر به افراد مسن کار ساده ای نیست. مسئله فرهنگ تأثیرگذار است و فکر می کنم باید به آن آموزش داده شود. بیشتر مردم کشور ما پیر و سالخورده هستند و بارها اعلام شده است. ، هنگامی که جمعیت ما در حال پیر شدن است. پس چه زمانی آنها می خواهند در مورد آن فکر کنند؟ بزرگان کشور ما همیشه در معرض تقلب هستند ، و هنگامی که ما در این زمینه کارهای فرهنگی و روانی انجام نمی دهیم ، اگر این امکان وجود نداشته باشد ، افراد مسن قبل از مرگ می میرند. “برقراری ارتباط با سالمندان صبر زیادی لازم دارد و این موضوع باید آموزش داده شود.”

من به چندین مرکز واکسیناسیون مراجعه می کنم.

مرکز بهداشت شرق تهران

ساعت یک و ربع است و آنها با 400 تماس می گیرند و داخل می شوند و واکسن می زنند. افسری که با این شماره ها تماس گرفت از حضار صبر خواست: “همه اتاقها پر است – یک لحظه صبر کنید ، نوبت شماست.

پیرمرد واکسینه شده بیرون می آید و روی صندلی می نشیند. پنبه دستش را فشار می دهد و زیر لب می گوید: “مردم پیرتر می شوند ، فقیرتر می شوند.” او 85 ساله است. وی در ساعت 8 عصر گفت: “جایی برای پارک خودرو وجود ندارد و ما به سختی می توانیم جایی پیدا کنیم.” حالا دخترم رفته تا ماشینش را بیاورد و من اینجا نشسته ام تا بیایم. “آیا می بینید که چرا در سنین پیری اسیر شدیم؟”

– آیا برای واکسن مادر خود آمده اید؟

– نه

دخترش او را صدا می کند. خداحافظی می کند و می رود.

در جلوی درب مقالاتی وجود دارد که با نظرات جادویی نقاشی شده است: “تا ساعت 6 صبح جمع نشوید” ، “این یک واکسن دوز دوم است فقط برای کسانی که دوز قبلی خود را در همان مرکز دارند”.

در داخل مرکز بهداشت صندلی ها و چترها نصب شده است. دسترسی به مرکز توسط میله ها محدود شده و یک گذرگاه کوچک باز می شود. زن ضرب و شتم از راه نجات بیرون می آید و فریاد می زند ، “چرا این کار را کردی؟” خوب ، باز شوید ، مردم می توانند از شن و ماسه عبور کنند. “چندین مامور مشتری ها را با عنوان عنوان” بسیج امداد “با حروف بزرگ راهنمایی می کنند. یکی از آنها جلوی در می نشیند و از تازه واردان می خواهد که یک برگه را به آنها نشان دهند که اولین دوز را تزریق کرده اند. کسانی که نمی توانند راه بروند در ماشین می نشینند و یک زن با کت سفید ، ماسک و دستکش یک کیسه یخ و سرنگ واکسن را به ماشین تزریق می کند. کسانی که قادر به راه رفتن هستند نیز برای انجام کار به داخل مرکز بهداشت می آیند.

تمام اتاقهای مرکز پر از مشتری است. یک افسر پلیس دور اتاق می چرخد ​​، روی صندلی می نشیند و با چشم خود فضا را رصد می کند. این زن که واکسینه شده بود از اتاق بیرون آمد و زیر لب گفت: “آخر زندگی چه گرفتیم؟” او روی صندلی نشسته و با پیرمرد کنارش صحبت می کند. مرد از اوضاع اقتصادی و تورم و گرانی صحبت می کند و زن با تأیید و تأسف سرش را تکان می دهد ، “چه فاجعه ای برای ما اتفاق افتاده است؟”

دختر جوانی با در دست داشتن یک زن مسن به یکی از اتاق ها راه می رود. او زن را روی صندلی می گذارد ، کاغذها را به دست او می دهد و به او کمک می کند تا آستین های خود را بالا بزند. او به زن مسئول تزریق نگاه می کند ، “واکسن شما کجاست؟”

– سینوفارم چین

مسئول تزریق بی صدا کار خود را انجام می دهد و سپس توضیح می دهد. به سمت افسری که در آستان نشسته است می روم و می پرسم: “چه اسنادی برای آوردن دوز اول نیاز داریم؟”

– در حال حاضر هیچ دوز اول وجود ندارد. هفته آینده بازدید کنید اگر دوباره شروع به کشتن کند.

پیرمرد وارد می شود و فرم تزریق اولین دوز خود را نشان می دهد ، آن را می خواند و وارد خط می شود ، که اکنون کوتاه شده است. چند نفر در حیاط مرکز بهداشت با هم نشسته بودند و مدت هاست که با کمال احترام و احترام به یکدیگر می گویند: «قبلاً محترمانه بود. هنوز خبری نیست “اکنون آنها مرا مجبور به پاسخگویی می کنند.”

حسینی ارشاد

ساعت حدود 7 صبح است و افراد مسن پشت انبارهایی که کنار جاده آموخته اند صف کشیده اند. مردی پشت میله ها و داخل حسینیه ایستاده است و مردم در پیاده رو بیرون حسینیه جمع می شوند و تلفن های همراه خود را به آن مرد نشان می دهند. این مرد بارها و بارها اظهار داشت: “ما کسانی را که پیام نمی دهند واکسن نمی زنیم.”

برخی از افراد مسن تنها و برخی دیگر با فرزندان خود آمده بودند. افراد مسن در گوشه ای نشسته اند و فرزندان آنها قرار است بیشتر بیاموزند. برخی در اتومبیلی نشسته اند که واکر یا صندلی چرخدار در صندوق عقب است و منتظر نوبت خود هستند. برخی از افراد دامنه تزریق را بالا و پایین می برند ، با خود صحبت می کنند و سر خود را تکان می دهند. آنها به هم نگاه می کنند و می گویند: وای گرفتار شدیم.

در نزدیکی ورودی یک بنر وجود دارد که روی آن نوشته شده است: “مرحله دوم واکسیناسیون از 4/9/1400 از طریق پیام کوتاه انجام می شود.” بعضی ها ساعت 7 صبح و بعضی ها ساعت 5 عصر رسیدند. واکسیناسیون از ساعت 9 شب آغاز می شود. هرچه به ساعت مورد نظر نزدیکتر شویم صف طولانی تر و شلوغتر می شود.

بعد از دریافت دوز دوم پیامک ، برای آمپول آمد. او از اینكه دوز اول را بدون مشكل مصرف كرده راضی است: «وقتی برای اولین دوز آمدم ، خیلی آرام بود. واکسن زدم و به خانه رفتم. – حالا من برای دوز دوم آمده ام.

برخی شکایت می کنند که این واکسن برنامه ریزی نشده است: “وضعیتی که می بینید. هیچ چیز مشخص نیست.” من از ساعت 5 صبح اینجا نشسته ام و واقعاً مشخص نیست که آنها چگونه می خواهند با ما تماس بگیرند. “

هرکدام برای خودشان به یک وظیفه تبدیل شده اند. یکی معمار و دیگری معلمی که پس از سالها کار در جستجوی زندگی آرام بازنشسته شده است. علاوه بر این ، همه آنها انسان هستند: “آیا دخترم را می شناسی؟ در سنین پیری هیچ کس خالی نیست. همه احساس ضعف می کنند و می خواهند در گوشه ای بنشینند یا بخوابند. من اولین دوز را مصرف کردم که بیش از پنج دقیقه طول نکشید ، اما وقتی به دوز دوم رفتم ، پشت صف طولانی ایستادم و هیچ پاسخی ندادم. بعد از كلی آلفی ، یكی از آنها گفت كه چندین لیست از جاهای مختلف آمده است. نام خود را بنویسید و تا وقتی كه پیام را گرفتم ، به خانه آمدیم. نویسنده بایام حسینی ارشاد. اکنون من اینجا هستم تا ببینم چه اتفاقی می افتد. خودتان ببینید چه چیز دیگری در جریان است. “هنوز مشخص نیست که او پس از ترک دفتر چه کاری انجام خواهد داد.” سپس او به پسرش برگشت. “او اینجا چمن دارد تا ظهر برو. “پسر اصرار دارد که با هم بمانند.

دوز اول به مسجد طالگونی داده شد: “من ساعت 5 صبح رفتم و نوبت خودم را گرفتم و آمپول انجام شد. برای دوز دوم ، پیام دهید که باید به حسین ارشاد بروید.” می دانید واکسیناسیون چه زمانی شروع می شود؟ “

دو نفر با یک جعبه پر از یخ و واکسن همراه هستند. فعالیت بیشتر است و همه به دنبال یک یا دو نفر و واکسن هستند. آنها سعی می کنند به رودخانه ای برسند که جعبه ها را از طریق آن می گیرند. صف شکسته و تاریک می شود. افسری که پیام های متنی را بررسی کرد و نام ها را در لیست نوشت ، میکروفون را گرفت و از همه مشتریان خواست تا در حیاط حسینی ارشاد جمع شوند. همه به سمت در می شتابند. پیرمردی فریاد زد: ما فریب خوردیم. “ما باید از این شرایط خارج شویم.” همه نگران واکسیناسیون شخص اول یا دوم هستند. آنها می ترسند که واکسن تمام شود و بمانند. صدایی از همه طرف می گوید: “من از ساعت 5 عصر اینجا هستم. من باید سریع بزنم “،” من از ساعت 6 اینجا هستم ، پس کی باید ضربه بزنم؟ “

وقتی همه به حیاط می شتابند ، او سرد می نشیند. بهش زنگ می زنم نمی فهمد با او دست دادم. سرش را بلند می کند و می گوید: “تو باید بروی داخل”. او هدست را برمی دارد و گوش می دهد: “دختر ، نمی فهمم چه می گویی”.

– می گویند برو در حیاط بنشین

– فکر نمی کنم الان نوبت من باشد. من تازه اومدم

او خم می شود ، از زیر پله ها می رود و از پله ها به سختی بالا می رود تا از در باز به محل تزریق برسد. یک مقام مسئول که نامه ها را می خواند از همه می خواهد تا نوبتشان صبور باشند. طبق لیست ، نام ده نفر را می خواند. همه بلند می شوند و مسئول آن صدا را بلند می کند: «صبر کنید ، نوبت به همه رسیده است. “من قصد دارم با ده نفر تماس بگیرم تا شلوغ نباشد.”

فضای داخلی حسینی شلوغ است. برخی روی صندلی نشسته اند و برخی دیگر منتظر واکسیناسیون هستند. کسانی در افراد مسن که در ماشین نشسته اند یک سرنگ پر از واکسن دارند و به دنبال سرنگ می روند و نوبت خود را می گیرند و تزریق می کنند. وقتی کار تمام شد ، آنها از کلی تشکر می کنند و با لبخند بر لب ، در ماشینشان می نشینند و راه را برای نفر بعدی باز می کنند.

انتهای پیام

.

منبع: مجله پزشکی سلام دکتر
در صف‌های تزریق واکسن چه می‌گذرد؟

https://hydoc.ir/در-صف‌های-تزریق-واکسن-چه-می‌گذرد؟/feed/ 0

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.