خاطره منتشر نشده و عجیب!

به مرجع تخصصی پزشکی خوش آمدید.

خاطره منتشر نشده و عجیب!

۲,۷۹۰ بازديد

خاطره منتشر نشده و عجیب! https://titr-news.ir/2021/04/خاطره-منتشر-نشده-و-عجیب/ تیتر نیوز Sat, 10 Apr 2021 22:29:21 0000 عمومی https://titr-news.ir/2021/04/خاطره-منتشر-نشده-و-عجیب/ خانم هورا صدر – دختر بزرگ وی – با تأیید این نکته به خاطره ای ناشناس از شیخ حسن مصری (عضو سابق شورای اسلامی شیعیان لبنان) اشاره کرد که می گوید: بیا با هم برویم و همه برویم وقتی به مسجد سید محمد حسین فضل الله رسیدیم ، که با امام صدر اختلافات و مشکلات …

خانم هورا صدر – دختر بزرگ وی – با تأیید این نکته به خاطره ای ناشناس از شیخ حسن مصری (عضو سابق شورای اسلامی شیعیان لبنان) اشاره کرد که می گوید: بیا با هم برویم و همه برویم

وقتی به مسجد سید محمد حسین فضل الله رسیدیم ، که با امام صدر اختلافات و مشکلات زیادی داشت ، صدر صدام جوان ، که ناگهان از حضورش آموخته بود ، به امام صدر نزدیک شد. طبق معمول ، کشورهای عربی شروع به صداسازی و شلیک از هوا می کنند که این نشانه حمایت و خوشحالی آنها از حضورشان در منطقه است.
او از اتومبیل در نزدیکی مسجد پیاده شد و به آنها اشاره كرد و از آنها خواست كه دیگر شلیك نكنند ، اما صدا و صدای طرفداران او چنان بلند بود كه نصیحت و درخواست او بی فایده بود.

او بسیار ناراحت بود و سپس به ما التماس کرد که جلوی سر و صدا و تیراندازی را بگیریم و ما او را سوار ماشین کردیم و سپس راه را شروع کردیم ، اما بعد از اینکه حدود چهل ، پنجاه متر جلو بودیم ، راننده را متوقف کرد. متوقف شود و. برگرد و برگرد!
در این حالت امام موسی صدر چنان عصبانی بود که ما جرات گفتن چیزی را نداشتیم. مسیر دوباره از دهان عبور کرد و وقتی به مجلس شیعه رسیدیم و وارد دفتر او شدیم ، او هنوز نشسته بود و با سختی زیادی راه می رفت!

وقتی مدتی گذشت و شرایط به وجود آمد ، ما از او در این باره س askedال کردیم. امام صدر فرمود:
“به خاطر خدا ، من می خواهم به سراغ این مرد بروم ، نمی خواهم او را از موضع قدرت ببینم و دستی بلند پیدا كنم كه مثلاً من دسته دارم و هیچ كسی در آن نیست!” به عنوان مثال ، بگو “من از تو قویتر و بالاتر هستم. من می خواستم به خدا نزدیک شوم ، نه به شیطان. “
سپس نفس عمیقی کشید و ادامه داد: “من می دانم که او مرا دوست ندارد و مرا دوست ندارد ، من فقط می خواستم.” [از سر فروتنی]من خودم پیش او خواهم رفت و به او خواهم گفت [با این که تو دوستم نداری]اما دوستم داشته باش

من می خواستم این کار را به خاطر خدا انجام دهم ، اما دیدم که دیگر با صدای شلیک ها و جمع شدن افراد مطابقت ندارد و وقتی این اتفاق افتاد ، با خودم فکر کردم که چنین وضعیتی برای رسیدن به من خیلی قوی به نظر می رسد. ، این باعث می شود شیطان خوشحال ، و من این را نمی خواستم. بنابراین گفتم برگردیم. ”

* منتشر شده در کانال تلگرامی نویسنده

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.